عاشقانه کار کن؛ عارفانه زندگی کن و عاقلانه تصمیم بگیر!

عاشقانه کار کن؛ عارفانه زندگی کن و عاقلانه تصمیم بگیر!

 

اقتصاد جهان در دو سال اخیر متأثر از شیوع ویروس کرونا دچار بی ثباتی و آشفتگی بی سابقه ای شد که اثرات مخرب آن به سختی قابل جبران خواهد بود. در این میان، کشور ما که در سالهای اخیر به دنبال تحریم ها و به تبع آن چالش های همه جانبه ی اقتصادی روزهای دشواری را از سر می گذراند پس از پاندمی و تعطیلی ناخواسته ی کسب وکارها، متحمل فشارهای بیشتر و تشدید آمار بیکاری در جامعه شد.

کاهش رشد اقتصادی، سقوط صادرات، کسری بودجه، نوسانات شدید نرخ ارز و کاهش ارزش ریال، افت بورس و بازار سرمایه، افزایش شدید قیمت مسکن و مواد غذایی و کاهش قدرت خرید مردم، آثار سنگین مواجهه با تحریم ها و البته همه گیری ویروس منحوس کرونا بود.

مرکز آمار ایران، در شهریورماه 1399 با انتشار گزارشی اعلام کرد که رشد اقتصاد کشور در بهار 99 نسبت به سال گذشته (۱۳۹۸). سه و نیم درصد کوچکتر شده است. گروه خدمات که نیمی از تولید ناخالص داخلی کشور را تشکیل می دهد با رشد منفی سه ونیم درصدی مواجه بوده: گروه صنایع و معادن، رشد منفی 4/4 درصدی و گروه کشاورزی نیز رشد منفی ۱ /۰ درصدی داشته است…

پر واضح است که در وضعیت پرنوسان کنونی، واکاوی و بررسی اقتصاد آینده دشوار به نظر می رسد. تلاش کردیم تا در نشستی خودمانی با دکتر بهزاد شیری (مديرعامل پست بانک ایران ) به زوایای ناپیدا و ناگفته ی حوزه ی اقتصاد بپردازیم و دلایل موفقیت پست بانک ایران در مدت مدیریت دوساله ی ایشان به عنوان مدیرعامل را در قالب نمونه ی موفق مورد بررسی قرار دهیم…
دکتر بهزاد شیری، مدیرعامل کتونی پست بانک ایران، متولد ۱۳۵۰ خورشیدی در شهر میاندوآب آذربایجان غربی ست. او که تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در شهر خود گذرانده، در حین خدمت سربازی در سال ۷۰ برای ادامه ی تحصیل در رشته ی اقتصاد وارد دانشگاه تبریز شده و کارشناسی ارشد خود را در همین رشته از دانشکده ی اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی دریافت کرده است. دکتر شیری همزمان با تحصیل، به صورت پاره وقت به عنوان کارشناس ارشد برنامه ریزی در جهاد سازندگی مشغول به فعالیت و کسب تجربه می شود تا اینکه با قبولی و کسب رتبه نخست در آزمون ورودی، تحصیلات خود را در مقطع دکترای پول و بانکداری در دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات ادامه می دهد.

در سال 82، بعد از قبولی در مقطع دکترا و عدم هم خوانی رشته ی تحصیلی پول و بانکداری با حوزه ی فعالیت جهاد سازندگی به مجموعه ی پست بانک ایران نقل مکان می کند و مسیر پیشرفت را از سِمتِ کارشناس و کارشناس مسئول تا معاونت اداره و مدیر کلی اداره ی سرمایه گذاری و اعتبارات طی می نماید. پس از آن و در سال ۸۷ وارد هیئت مدیره ی بانک سپه می شود و ظرف مدت یک سال و نیم تلاش بی وقفه، شاخص های مالی بانک سپه که در اثر تحریم های اقتصادی آن روزها به شدت رو به افول بود، مثبت و صعودی می شود. پس از موفقیت در هیئت مدیره ی بانک سپه، با اختیار و تصمیم خود، بانک را به قصد تدریس و آموزش به عنوان استادیار دانشگاه ترک می کند تا اینکه در ابتدای سال ۹۰ و به پیشنهاد رئیس کل گمرک ایران به عنوان مشاور و مدتی بعد در جایگاه معاونت طرح و برنامه ی گمرک ایران مشغول به فعالیت می شود؛

مسیری که تا سال 94 ادامه می یابد. از نیمه دوم همان سال گمرک ایران را رها می کند و تا اواخر سال ۹۷ به عنوان رئیس هیئت مدیره ی هلدینگ سرمایه گذاری امید (وابسته به بانک سپه) دوباره به حوزه ی پولی، مالی و سرمایه گذاری بازمی گردد. اسفندماه ۹۷ در حالی که بنا بود دوباره به هیئت مدیره ی بانک سپه نقل مکان کند، به یکباره با پیشنهاد وزارت اقتصاد و وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات برای کمک به بهبود وضعیت پست بانک بار دیگر به این بانک بازمی گردد.

هدف از این مقدمه، آشنایی ضمنی شما مخاطب ارجمند با دکتر بهزاد شیری و ایده ها و دغدغه های اقتصادی او برای ایران بود. درادامه شمارابه خواندن گفت وگویی پیرامون مقوله ی اقتصادوفرآیند بازسازی و توسعه ی برند پست بانک ایران دعوت می کنیم…

  • و اقتصاد را به زبان ساده چگونه تعریف می کنید؟

اقتصاد در تعریف ساده اش، نظام عرضه و تقاضاست؛ استفاده ی بهینه از منابع محدود برای رسیدن به هدف. اگر بتوانیم با ۱۰ واحد از منابع، ۱۲ واحد عابدی ایجاد کنیم. کار اقتصادی کرده ایم؛به همین سادگی!
#علم اقتصاد، راه های با صرفه ی رسیدن به هدف را تبیین می کند و اقتصاددان این راه ها را کشف و ارائه می کند .

اقتصاد، زمانی مفهوم می یابد که با منابع محدود بتوانیم خواسته های نامحدود را برآورده کنیم. منابع، هرگز بی کران و نامحدود نیستند که اگر چنین بود. علم اقتصاد دیگر مفهومی نداشت.

  •  پس علم اقتصاد. قائل به نقشه ی راه و برنامه است!

دقيقا برنامه محوری یک اصل علم مدیریت و علم اقتصاد است اما هيچ برنامه ای بدون نظارت عالی، تنیجه ی مطلوبی نخواهد داشت؛

من در ابتدای سال ۹۸, مدیریت پست بانکی را به عهده گرفتم که از سال ۹۱ تا ۹۷ همواره زیان ده بود و حتی در سال ۹۷ دو برابر سرمایه ی ثبتی اش زبان ایجاد کرده بود؛ نقدینگی بانک بسیار شکننده بود؛ وعده های تسهیلات به مشتریان، بی عمل مانده بود؛ کارکنان مأيوس بودند و تسهیلات و حقوق کارکنان مدتها عقب افتاده بود. بنابراین نخستین کاری که کردم، شناسایی نقاط قوت و ضعف وتحلیل وضعیت موجود بود.بلافاصله پس از آن شروع به برنامه ریزی و تعیین چشم انداز و نقشه ی راه کردم. من و همه ی گروه برای محقق شدن این برنامه، روزهای تعطیل و غیرتعطیل و به صورت شبانه روزی کار کردیم. مدیریت، کنترل و نظارت مستمر برنامه های از پیش تعیین شده بود که باعث شد تا قطار روی ریل بیفتد و تمامی ارکان و شعبه های پست بانک ایران خودشان را به برنامه ی ابلاغ شده برسانند.

  • و ما از سال 1326 در کشورمان سابقه ی برنامه ریزی داریم اما چرا این سابقه، پشتوانه ای برای موفقیت در اقتصاد کشورمان نشده است؟

مهم ترین دلیل ناکامی های مدیریتی در کشور ما همواره عدم مدیریت و نظارت بربرنامه ریزی ها بوده است. داشتن برنامه، حتی ناقص بهتر از بی برنامگی ست اما نظارت مستمر بر برنامه ی موجود، مقوله ی بسیار حائز اهمیتی ست؛ تا زمانی که یک ناظر برای کنترل عملکرد و پیاده سازی درست و اصولی برنامه وجود نداشته باشد، آن برنامه محکوم به شکست است.

شش ماهه ی نخست ورود من به پست بانک کاملأ صرف برنامه ریزی شد؛ ما باید اول خودمان را پیدا می کردیم و متوجه میشدیم که کجا ایستاده ایم و نقاط ضعف و قوت بانک کجاست. در شش ماهه دوم بود که حرکت اتفاق افتاد؛ در واقع از آذرماه ۹۸ (بعد از گذشت ۹ ماه از آغاز برنامه) با پوشش دهی زبان های قبل به نقطه ی سر به سر رسیدیم و تراز هزینه و درآمد بانک صفر شد. برنامه به شکلی جواب داد که در طول مدت سه ماهه ی پایانی سال توانستیم به اندازه ی نصف سرمایه ی بانک، سود ایجاد کنیم.

  • و شما سال ها در حوزه های مختلف اقتصادی به عنوان کارشناس و معاون برنامه ریزی فعالیت کرده اید. کمتر کسی را سراغ داریم که از جایگاه های برنامه ریزی به مناصبی برسد که اثرگذاری عملی داشته باشد؛ زیرا عموما برنامه ریزها در سطح تئوریسین و در لایه ی برنامه باقی می مانند.

بارها دیده ایم که برنامه های چندصد صفحه ای خیلی کاربردی و خوبی ارائه می شود اما چون و رصد و پایش نمی شود، به عمل نمی انجامد، بی استفاده می ماند و گوشه ی گنجه خاک می خورد! اساسا برنامه ریزی که عملگرا باشد می تواند با نگاهی عمیق تر به موضوع، تصویر کلان تری را در مسیر پیاده سازی آن ببیند. شما چطور توانستید عملگرایی خودتان را حفظ کنید و در جایگاه یک اقتصاددان یا برنامه ریز تئوریسین دچار رکود نشوید؟

همه چیز به خود افراد وابسته است؛ عملگرایی نیز از این قاعده مستئنی نیست. مثلی در توضیح این مقوله بازگو می کنم که شاید از طریق آن بتوانیم زوایای پنهان آن را توصیف کنیم؛

روایت است که معلمی برای تنبیه یکی از شاگردانش او را تهدید می کند که؛ ” اگر باز هم فلان اشتباه را بکنی، گوش تو را می گیرم و دور این کوه می چرخانم”! آن معلم هرگز گوش شاگردش را نمی گیرد که او را به دورکوه بچرخاند، زیرا در آن صورت خودش هم باید با شاگرد به دور کوه بچرخد!

عملگرایی پرزحمت و دشوار است. اگر همت نکنی و برنامه را به مرحله ی عمل نرسانی، به هیچ دردی نمی خورد؛ تبدیل می شود به اسناد بالادستی سازمان که جای آن فقط در قفسه ی کتابخانه است. چیزی ارزش ایجاد می کند که محقق شود. در یک سازمان، همواره از بالاترین جایگاه مدیریتی تا پایین ترین لایه ی آن، مهم ترین اصل، خروجی و عمل است نه حرف و تئوری.

  •  آیا موافقيد که خروجی مطلوب در پی ساختارسازی درست سازمان اتفاق می افتد؟

بله. کاملا موافقم. من از زمان ورود به پست بانک تلاش کردم تا سیستم سازی کنم و زیرساخت مجموعه را بر اساس برنامه های از پیش تعیین شده تعريف کنم: فرآیندی که یک سال به طول انجامید و تازه به نقطه ی صفر و سود حداقلی رسیدیم. در سال 99 توانستیم جهش ایجاد کنیم و بیش از دو برابر سرمایه ی ثبتی مان سود خلق نماییم. امروز شاخص P/B پست بانک ایران بهترین P/B در صنعت بانکی کشور است (نسبت
P/B برابر است با حاصل تقسیم ارزش بازار یک سهم «Price» به ارزش دفتری آن «Book Valuet»).

این رشد سهام و شاخص مثبت به راحتی به وجود نیامده؛ پشت آن، کار و زحمت شبانه روزی و ارزش ذانی نهفته است. ماه ها تلاش کردیم تا نقاط قوت مجموعه را شناسایی و تقویت کنیم و با ترمیم نقاط ضعف سازمان، جلوی آسیب پذیری مان در بازار را بگیریم. و اکنون سیستم عملکردی مجموعه، خود به خود مشغول به کار است و قطار روی ریل، مسیر خودش را طی می کند فراموش نکنید که سیستم سازی در ساختار سازماني مجموعه ای شبیه به پست بانک ایران، چالش ها و مصائب خودش را به همراه دارد؛

پست بانک، یک بانک خصوصی – دولتی است که همواره از هر دو جنبه با مشکلات و چالش هایی دست به گریبان بوده است. 49 درصد سهام پست بانک متعلق به بخش خصوصی ست؛ حدود ۲۳ هزار شخص سهام دار از بانک توقع سود دارند. سهامداران بدون در نظر گرفتن مسئولیت های اجتماعی و اقتصادی بانک انتظار خود را ابراز می کنند: «چقدر برای ماسودساختی؟»

از طرف دیگر، 51 درصد سهام پست بانک متعلق به دولت است؛ وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات. طبق قانون در شرایطی که بیش از ۵۰ درصد از سهام یک سازمان متعلق به دولت باشد، آن مجموعه، دولتی محسوب می شود و قوانین و ضوابط دولتی بر آن سازمان حاکم خواهد بود.

در حالتی که یک وزنه ی چند ده کیلوگرمی به پاهای ما وصل کرده اند، باید با بقیه مسابقه بدهیم و سودآوری داشته باشیم.

بانک مرکزی به ما به عنوان یک بانک دولتی – تکلیف می کند که تسهیلات ۲۰ ساله ی مسکن افشار روستایی و مناطق محروم، وام قرض الحسنه ی ازدواج و … را از محل منابع خود بانک با سود منابع دیگر بانک به مردم بپردازیم. از همین جا با یک معادله ی معیوب روبه رو هستیم؛

قانون اشتغال پایدار، تسهیلات مناطق عشایری و روستایی را با ۵۰ درصد از منابع صندوق و ۵۰ درصد از منابع داخلی بانک با نرخ سود چهار الی شش درصد برای وام گیرنده تصویب کرده؛ هزینه ی تجهیز منابع بانک در سال ۹۷ چقدر بود؟ 24 درصد! بعنی من به ازای هر یکصد واحد پولی که می آورم، 24 واحد پولی هزینه می کنم اما وقتی طبق قانون اشتغال پایدار، این واحد پولی را به عنوان تسهیلات ارائه می کنم، تنها پنج واحد پولی، سود می گیرم! 19 واحد پولی که هزینه شده از کجا باید تأمین بشود؟ اینها تنگناهایی هستند که از منظر دولتی بودن بانک بر سر راهمان قرار دارند.

ما در بخش ICT و فناوری اطلاعات که طبق قانون، مکلف به ورود به آن هستیم، اساسا در بخش پرریسک وارد می شویم اما شاید بد نباشد درباره ی فرآیند آن هم صحبت کنیم؛

شما از یک طرف خدمات نوین بانکی ما در حوزه ی ICT را در نظر بگیرید و از سوی دیگر ارائه ی خدمات سنتی و ارائه ی تسهیلات به مناطق محروم را ! خود این ترکیب، جمع اضداد است و ایجاد یک هماهنگی میان این دو بسیار پیچیده است. در کشور ما هنوز خدمات مدرن بانکداری بر پایه ی روش های سنتی ارائه می شوند و ما در استفاده ی بهینه از ظرفیت های حوزهی ICT برای قوی تر کردن خدمات پست بانک و برعکس کردن معادله ی مدرن و سنتی راه سختی را طی کرده ایم حل این مسئله ها و چالش ها نیاز به زمان و کار مضاعف داشت. در نهایت، پاسخ پرسش شما، «بله» است؛ خروجی مطلوب، حاصل ساختار و سیستم سازی درست است اما در مجموعه هایی با این حجم از تناقضات و تعاملات مالی، کار بسیار دشوارتر می شود.

  • و در واقع شما فرآیند بازسازی برند را از پایه آغاز گردید؛از ترمیم زیرساختهای مالی و حرکت به سمت سودآوری بانک تا سیستم سازی در بخش منابع انسانی.

همین طور است. وقتی درباره ی سیستم سازی حرف می زنیم، بایستی ابعاد بسیار گسترده ای از قواعد زمین بازی را در نظر بگیریم از همان روزی که وارد پست بانک شدم در مواجهه با کارکنان و ذینفعان مجموعه اعلام کردم که ما تمامی وام ها و حقوق عقب ماندهی کارکنان را بلافاصله پرداخت خواهیم کرد حتی اگر مجبور به استقراض شويم.

برنامه ی جامع تعيين شده، طوری پیاده سازی و از طرف تمامی کارکنان مجموعه حمایت شد که ظرف مدت کمتر از سه ماه موفق شدیم همه ی ديون عقب افتادهی ذی نفعان را پرداخت کنیم؛ میزان ورودی ما در ماه شهریور، سه برابر ورودی ماه مشابه آن در سال قبل اش بود.

یک سازمان پیش از هر چیز با رضایت کارکنان اش تعریف می شود.

اصلا به غیر از این مگر می شود سیستم با ساختاری را طراحی و اجرا کرد؟ من همواره معتقد به شفاف سازی و مقید به ضوابط و قوانین بانک مرکزی بوده ام. تنها خط قرمز من با همکارانم، المقررات است. همان روز اولی که کارم را در این مجموعه شروع کردم به همکارانم اعلام کردم که فرض کنید دور تا دور اتاق من شیشه ای است. همه چیز باید شفاف و مطابق با ضوابط مصوب انجام شود تا پروتکل های ارتباطی میان بخشی، به درستی تعریف و تبیین شوند. همه چیز باید قابل اندازه گیری باشد. نقشه راه بانک مبتنی بر اهداف کمی هر سال تعیین می شود. براین باورم که اگر مدل اولیه و اصلی یک سازمان درست باشد، همه ی بخش های آن سازمان درست کار میکند.

یکی از تفاوت ها و تمایزهای بارز پست بانک با بانک های دیگر این است که بانک ها عموما براساس شعبه کار می کنند اغما پست بانک برمبنای باجه های بانکی روستایی و مشارکت با بخش خصوصی که در واقع صاحبان این باجه ها می شوند.درحال حاضر پست بانک نزدیک به 6000 باجه ی بانکی روستایی در سراسر کشور دارد؛6000 شریک اقتصادی از میان مردم.و هیچ بانکی در پهنه ی جغرافیایی کشور این گستردگی را به لحاظ نقطه ی تماس فیزیکی اقتصادی در ایران ندارد.بخشی از منابع کلیدی و سرمایه های ارزشمند پست بانک همین شرکای اقتصادی مان در اقصی نقاط ایران زمین هستند.

  • • پست بانک ایران در حوزهی استارت آپ ها و کسب وکارهای نوآورانه چه موضعی دارد؟

ظرفیت استارت آپ ها در کشور ما هنوز به طور جدی بالفعل نشده است. شما ترکیه را در نظر بگیرید؛ کشوری که تا حدودی به لحاظ تجربه ی فرهنگی و اقتصادی مشابهت هایی با کشور ما دارد؛

میزان خرید و فروش های خرد ترکیه بر بستر فضای مجازی نزدیک به 10 درصد است در حالی که ما هنوز به دو درصد هم نرسیده ایم!

ما چاره ای جز توسعه ی این بخش نداریم. یکی از مهم ترین عناصر بالقوه در این زمینه استارت آپ ها و کسب وکارهای نوین هستند که بر بستر آنلاین فعالیت می کنند و با ارائه ی خدمات نوین، موجب توسعه ی اقتصاد کشور می شوند. ما بایستی با فعال کردن این ظرفیت ها امکان توسعه و رشد را فراهم کنیم. این رشد به شاخص های متعددی وابسته است؛

جمعیت تحصیل کرده، دانش آموختگان حوزهی IT، زیرساخت های ارتباطی و اینترنتی، قوانین و مقررات سازگار با محیط کسب و کار جدید و سایر عوامل.

بسیاری از این شاخص ها در کشور ما در مقایسه با رقبای منطقه ای  و حتی در جهان بهتر است و تنها نیاز به توجه و حمایت دارد تا آثار آن آشکار شود. ما باید به جهت تقویت زیرساخت های فرهنگی و پرورشی این گروه از جوانان فعال در حوزه ی استارت آبی بیش از پیش کار کنیم.

قوانین و مقررات حوزه ی IT باید بازنگری شود تا این نسل بتواند ما را در مسیر توسعه اقتصادی کشور قرار دهد. این حوزه همان بخشی ست که من از آن به عنوان اقتصاد بی وزن یاد می کنم و معتقدم که اقتصاد آینده ی ایران با اقتصاد بی وزن معنا می یابد.

  • • درباره ی اقتصاد بی وزن بیشتر توضیح دهید….

شما ارزش صادرات دلاری ما در هر تن را با ارزش دلاری وارداتمان (در هر تن) اندازه بگیرید؛ امروز ارزش هر تن کالای صادراتی ما حدود 600 دلار است و ارزش هر تن کالای وارداتی مان ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ دلار است! در مقایسه ی این دو با هم، کالاهای صادراتی را «اقتصاد باوزن» و کالاهای وارداتی را «اقتصاد بی وزن» می گوییم چرا؟ مثلاً آمپول هایی که برای مقابله با بیماری سرطان وارد می شود؛ فرض کنید، ارزش یک آمپول پنج میلی گرمی حدود ۲۰۰۰ دلار است؛

حالا شما برای پر کردن این 2000 دلار چند بشکه نفت باید صادر کنید؟

اقتصاد بی وزن همین دانش است. مهم این است که چقدر در ذات و ارزش افزوده ی آن کالا دانش نهفته است. دانش، چه نقشی در فرآیند صادرات ما ایفا می کند؟ هیچ! سنگ آهن را استخراج می کنیم. بار می زنیم و به چین و هندوستان صادر می کنیم.

نکته ی غم انگیزتر آن است که بلوکهای سنگی را مستقیما از معادن به چین می فرستیم؛ چین آنها را برش می زند و باز به ایران می فرستد. چون دانش برش زدن را با آن میزان دقت در کشورمان نداریم. بنابراین چندین تن کالای ما با قیمت 140 دلار صادر می شود. برش می خورد و با قیمت 600 دلار به کشورمان برمی گردد! مابه التفاوت این دو رقم همان دانش است نه کلا .

در واقع تولیدات کشوری که به سمت توسعه و پیشرفت می رود؛

دانش محور می شود؛ بی وزن می شود.

ما با حجم انبوهی از دانشگاهها و دانش آموختگان در رشته های مختلف دانشگاهی روبه رو هستیم اما هنوز در تولید دانش با دنيا فاصله داریم مثل یک کارخانه ی نساجی که از سلیقه و نیاز بازار هیچ اطلاعی نداریم؛

فقط تولید میکنیم و منعجب هستیم از اینکه چرا کالای ما خریدار ندارد و در بازار مصرف نمی شود!

از یک طرف، دانشگاه های ما با سلیقه ی خودشان کار می کنند و از سوی دیگر عرصه ی اقتصاد هم برای خودش کار می کند و در این میان هیچ کدام به این فکر نمی کنند که باید در تعاملی دوسویه، بازارهای جهانی را از آن کشور کنند.

همین امر سبب می شود که میزان فارغ التحصیلان ما و حتی تعداد مقالات ISI ما نسبت به جهان این قدر زیاد است.

ایران و به طور کلی شرق جهان همواره در تاریخ، جزو اولین ها بوده و بسیاری از اکتشافات مهم بشر، ریشه در شرق داشته است؛ پس چطور می شود که اروپا این قدر با شتاب توسعه پیدا می کند اما شرق نه؟

به نظر من مهم ترین دلیل این است که اروپایی ها ابداعات و اکتشافات خود را به اقتصاد وصل کرده اند اما در بسیاری از کشورهای شرق این طور نیست؛ بنابراین هر علمی که در اقتصاد ارزش افزوده ایجاد نکند، نمی تواند برای جامعه ی خود ارزشی بیافریند و مفید واقع شود.

  • و به این نکته اشاره کردید که دانشگاه ها باید در خدمت اقتصاد باشند. پارا فراتر بگذاریم؛ رابطه ی اقتصاد با فرهنگ و هنر و جامعه را چطور می بینید و این حوزه ها چه تأثیری از هم می پذیرند؟

همه ی این ها زیرساخت اقتصاد را فراهم می کنند. اگر فرهنگ درستی نداشته باشیم. هرقدر هم کار کنیم نمی توانیم در پهنه ی اقتصاد به خوبی ظاهر شویم. همه ی برنامه های ما پیش از انقلاب، برنامه های توسعه ی اقتصادی بود ؛ با میلیاردها دلار سرمایه گذاری، ده ها کارخانه ساختیم اما آيا صنعتی شديم؟

نه فقط ما؛ بلکه کشورهای حاشیه ای خلیج فارس هم با چنین چالشی روبه رو بوده اند و هیچ یک از آنها هرگز صنعنی نشدند.

بنابراین فرهنگ، سیاست و جامعه نکات بسیار حائز اهمیتی هستند که اقتصاد بر شانه ی آن ها ایستاده است.

• و در پایان با توجه به اینکه در این شماره به نسل زد و رویارویی این نسل با جامعه می پردازیم. دوست داریم دیدگاه شما را درباره ی این نسل و رویکرد آنها به اقتصاد آینده ی کشور را بدانیم.

در پاسخ به این پرسش خیلی مهم می خواهم به ۲۰ سال قبل باز گردم؛ حدود سال های ۷۳.

سال ۷۳ در دانشگاه استادی داشتیم از سازمان برنامه و بودجه که بعدتر به عنوان سفیر ایران در کشورهای مختلفی مثل ایتالیا، ژاپن و فرانسه مشغول به کار شد. ایتالیایی ها به لحاظ فرهنگی شباهت هایی با ما دارند.

ایشان تعریف می کرد که:
«زمانی وزیر خارجه ی ایتالیا مرا دعوت کرد تا درباره مسائلی با هم گفت وگو کنیم. به من میگفت که آقای سفیر، زمانه تغییر کرده است. امروز دانشجوی ما به دنبال این است که چه چیزی به کشورش صادر با وارد کند که پول بسازد.

برای بچه های امروز منابع کسب درآمدی مهم است ».

به نظر من آيندهی اقتصاد ایران روی انگشت های این نسل می چرخد؛ نسلی که اقتصاد را مهمتر از سیاست می داند؛ حتی مهم تر از فرهنگ!
نسل زد تابوشکن است و آینده را خودش می سازد.

این نسل یک جریان اثرگذار است که لشکر بیشتر و قدرتمندتری برای و تغییر در اختیار دارند.

با وجود این نسل، من آينده ی روشنی را برای اقتصاد کشور متصور هستم و گمان می کنم نقش محوری تصمیم گیری و تغییر آینده ی اقتصاد نه فقط ایران که جهان بر عهده ی همین بچه هاست.
نسلی خلاق که اقتصاد دیجیتال را پویاتر خواهند کرد.

توسعه و تحول با این نسل معنا می یابد. بچه های امروز به آنچه کشورشان به آنها می دهد قانع نیستند؛ خود را با دانش و رویدادهای جهان به روز می کنند و با جستوجو در اینترنت پاسخ خود را می یابند.

  •  وحرف آخر….

من همواره در تمام ابعاد کار و زندگی ام به سه اصل پایبند بوده ام؛

عاشقانه کار کنم. عارفانه زندگی کنم و عاقلانه تصمیم بگیرم.

یکی از مهم ترین رموز موفقیت های یک سازمان، تصمیم گیری عاقلانه و کار عاشقانه است .و در نهایت ممنونم از شما و تیم طراحان ایده که این گفت وگو را ترتیب دادید….

 

دانلود نسخه pdf